شهر دروغ
از این شهر بدم اومده/از آدماش /از هواش/خسته شدم از این همه زشتی و پلیدی.
این شهر مثل یه مرداب وحشیه که داره تموم خوبی هارو درون خودش خفه می کنه.
تا به امروز این پلیدی ها و زشتی هارو را تا این حد عمیق درک نکرده بودم/خدایا دارم خفه می شم/دارم کم میارم مقابل این همه ناپاکی/این همه پستی/این شهر شهر خیانته/شهر نامردیه/شهر دوروییه/این شهر شهر دروغه/وای خدایا اگه همه ی زمین به این زشتی و بدی شده باشه/دارم دنبال خوبی می گردم/کسی می تونه نشونیش بهم بده؟؟؟؟؟؟؟؟!
دارم خفه می شم/یه بغض بزرگ داره خفم می کنه/خدایا مراقبم باش /نزار غرق بشم درون این گرداب وحشی/خدایا دارم چنگ میندازم به هر چیز که من را از تو دور نکنه/خدایا با من باش/خدایا من را در پناه آغوش گرمت بگیر /نگذار پلیدی و زشتی بر من غلبه کنه/خدایا من خواهان خوبیم/خواهان پاکیم/من می خوام یک انسان باشم.
خداوندا به خودت پناه می آورم/خدایا نشان خوبیها را به من بده.